معرفی کتاب| دیدم که جانم میرود
به گزارش نوید شاهد همدان، کتاب "دیدم که جانم میرود" به زندگینامه، آشنایی، آشنایی با امام، عضویت در حزبالله شرق تهران، حضور در جبهه و آشنایی با رزمندگان دفاع مقدس، عملیات رمضان، وصیتنامه خوانی، تشییع و شهادت و غیره به همراه آلبوم تصاویر و اسناد منتشرشده در مطبوعات کشور در هنگام شهادت مصطفی کاظمزاده میپردازد.
بخشی از کتاب:
چهکار باید میکردم، اصلاً چهکار میتوانستم بکنم؟ مصطفی داشت
میرفت: تنهای تنها. اما من نمیخواستم بروم. اصلاً من اهل رفتن نبودم. نه میخواستم
خودم بروم نه مصطفی. تازه او را کشف کرده بودم. برنامهها داشتم برای فرداهای دوستیمان.
حالا او داشت میرفت. او داشت میشد رفیق نیمهراه. من که ماندم!
من که اصلاً اهل رفتن نبودم. ماندن مصطفی، برای من خیلی مهم و
باارزشتر بود تا رفتنش. حالا باید او را چه طوری از رفتن منصرف میکردم. بدون شک خودش
بود. مگر نه اینکه من نخواستم بروم و نرفتم؟! پس اگر او هم از ته دل به خدا التماس
میکرد که نرود، حتماً میتوانست دل خدا را به دست بیاورد. پس باید کاری میکردم که
نگاه و خواست مصطفی عوض شود. باید با خواست و تمایل او، نظر خدا را هم برمیگرداندم!
این کتاب توسط انتشارت شهید کاظمی و در 320 صفحه در سال 1395 به چاپ رسیده است.